دانلود pdf کتاب ساعت گرگ و میش ژیلبرت سسبرون

بخشی از کتاب ساعت گرگ و میش ژیلبرت سسبرون

پسرک نفسش بند آمده بود، ناچار شد بایستد، مثل آدم‌بزرگ‌ها دستش را روى قلبش گذاشت، طنین ضربان تند آن را میان دندان‌هایش حس مى‌کرد. از خودش پرسید: «یعنى ممکن است بمیرم؟» این فکر، هم مى‌ترساندش و هم او را به‌خود جذب مى‌کرد. به‌یاد عکس پدرش افتاد که مامان آن را روى سربخارى گذاشته بود: فرمانده گِرَن، با چهره‌اى سخت مثل سنگ مرمر. نوار پهن لژیون دونور مثل لحاف قرمزى که بر بستر مرگ انداخته باشند، روى قاب کشیده شده بود. هیاهو در سینه‌اش تخفیف مى‌یافت، ولى آتش تندى در این کوره‌ى تنگ همچنان زبانه مى‌کشید. به خودش گفت: «زیادى دویدم. چرا؟ کافى بود بگذارم مرا بگیرند…» بااین‌همه، بچه‌هاى دیگر، دسته‌جمعى و با فریادها و نگاه‌هایى که هیجانِ بازى در آن‌ها به‌وجود مى‌آورد، به‌سویش هجوم آورده بودند. یادآوردن همین تصویر کافى بود تا همه‌ى وجودش غرق در شکنجه شود. در این صورت چرا پذیرفته بود در بازى گوزن و سگ‌هاى شکارى شرکت کند؟ فکر کرد: «از این بازى متنفرم!» این پسربچه‌ها، که دوستانش بودند، ناگهان گروهى بیگانه به‌نظرش آمدند که علیه او با هم متحد شده بودند. مردمانى از نژادى دیگر: مادرهاشان مى‌خندیدند، صورت‌شان را آرایش مى‌کردند، لباس‌هاى رنگارنگ مى‌پوشیدند، حال آن‌که یک مادر باید رنگ‌پریده باشد، لباس سیاه بپوشد و فقط لبخند بزند. نومیدانه آرزو کرد مادرش در این لحظه میان این درخت‌هاى تیره ظاهر مى‌شد. مادرش که لباس تیره‌تر از آن‌ها به تن داشت و مثل همیشه ساکت بود.

درباره نویسنده : ژیلبرت سسبرون

شخصیت اصلی، رولان، از تفاوت‌های دیدگاه خود با دیگر انسان‌ها، به‌ویژه جرج، در رنج است. این اثر باعث می‌شود در سراسر داستان سؤالی کلیدی ذهن ما را به خود مشغول کند: «وظیفه‌ی انسان در برابر انسانی دیگر چیست؟ سسبورن از زبان شخصیت‌ها، حقیقت‌های ارزشمندی را ارائه می‌دهد. جمله‌ای از او به خوبی این مفهوم را بیان می‌کند: «آزادی‌ای که آدم برای آن بهایی نپرداخته، چه ارزشی دارد؟» او با مثال پرنده‌ای که روی نرده‌ی ایوان می‌نشیند، نشان می‌دهد که آزادی واقعی در عدم وابستگی و جاه‌طلبی است. این پرنده، در میان خطرها زندگی می‌کند و به همین خاطر آزاد است. سسبورن همچنین به ضرورت ایستادن در مقابل ظلم توجه می‌کند: «مگر کسی که اجازه می‌دهد به او ظلم شود، به‌اندازه‌ی کسی که به او ظلم می‌کند مقصر نیست؟ اگر مظلوم به‌پا خیزد و حتی به بهای جانش در برابر ظالم بایستد، دیگر ظلمی وجود نخواهد داشت.» این نکته به ما یادآوری می‌کند که مسئولیت ما در برابر ظلم نه‌تنها در برابر خود، بلکه در برابر دیگران نیز وجود دارد. این کتاب که در سال ۱۹۶۲ به نگارش درآمد، مورد توجه منتقدان و مخاطبان بسیاری قرار گرفت. سسبورن با نثر شیوا و تکان‌دهنده‌اش ما را به تفکر درباره‌ی مسائل انسانی و مسئولیت‌های اخلاقی‌مان وامی‌دارد. در نهایت، این اثر دعوتی است به تأمل در وظیفه‌ی ما در برابر یکدیگر و تأثیرات انتخاب‌های‌مان بر زندگی انسان‌ها.